مردی که دهان خویش را دوزیده ! در آتش فقر سالها سوزیده ! انگار زده شیشه و قاطی کرده ! چند یست که بینوا مخش گوزیده!!,مردی که وارد دهان مار شد,مردی که گلی در دهان داشت,مردی که در دهان مار رفت ...ادامه مطلب
آن مهر تو مانع فرارم شد ه است ! این زندگی ام که زهرمارم شد ه است ! من با تودچار« زند ه میری »هستم ! مهریه ی تو طناب دارم شد ه است !!,آن مهر بر که افکنم ...ادامه مطلب
«آنان که کهن شدند و آنان که نواند »! درفكرغذای مفت و مرغ وپلواند ! مردم همه هستند چویک راننده ! فکر عقب اند یاکه فکر جلواند,آنان که کهن شدند ...ادامه مطلب
آن آتش سرخ رابه لب چسباندی! قلب همه ی محله را لرزاندی! حاجی صفرآن مراد یک ملت را بردی لب چشمه تشنه برگرداندی!, ...ادامه مطلب